روایت در «آذر۷صبح» شرح نقطه آغاز فاجعه رابه اواخر اثرمنتقل میکند و حضور دو دختر جوان وحشتزده و پریشان را در مکانی پرت و دور افتاده به معمایی در دل مضمونی مبتنی بر ژانر جنایی بدون مؤلفههای کلاسیک و آشنای آن تبدیل میکند. ضعف فیلم در معرفی اشکان و دوستش رامین که قرار است به دختران در راه مانده پناه دهند، فیلمساز را در پرداخت غیر کلیشهای فضایی معماگونه با مشکل مواجه میکند که بیشتر ناشی از تلاش ناکام فیلمساز برای استفاده از میزانسنی شناور با استفاده از دوربین روی دست در نماهای اولیه حضور هانیه در خانه اشکان و بلاتکلیفی همگانی در این سکانس است. اما پس از این معرفی اولیه، فیلم به لحاظ کارگردانی و به ویژه در ایجاد میزانسنهای بداهه در نماهای خیابان جلوی خانه اشکان در شب، کم کم فضا و حال و هوایی ایجاد میکند که تا حدود زیادی متناسب با مضمون مورد نظر فیلمساز است. مسعود فرجام رفته رفته با استفاده از طراحی نور و رسیدن به یک جور رنگ قرمز ثابت و چشمک زن در سکانسهای پر التهاب درگیری سر صحنه فاجعه، سعی میکند علاوه بر استفاده از فضا وحال وهوایی که روایت خطی به ساختار قصهپردازی اثر بخشیده است، فرم بصری تازهای را هم در کلیت اثر ایجاد کند.فیلمساز بعد از سکانس افتتاحیه فیلم، دو دختر را در شرایطی نامتعادل حین رانندگی و مشغول گفتوگو با یکدیگر نشان میدهد وسعی میکند ساختار و فرم بدنه روایی اثر را به گونهای شکل دهد که استفاده از روایت خطی درساختار کلی اثربه یک ضرورت بدل شود.فرجام در اولین فیلم بلند تجربی خود ساختاری را انتخاب میکند که گرهافکنی و گرهگشایی در آن بر اساس ضربآهنگ متاثر از حادثهای که تا اواخر اثر تنها تصویر مبهمی از آن میبینیم، شکل میگیرد. معمایی که در «آذر۷صبح » طرح میشود،صرفا عاملی برای رسیدن مخاطب به پاسخ سوالی درباره سرنوشت دو دختر جوان و آنچه که در شبی پر التهاب از سر گذراندهاند نیست، بلکه نقطه آغازی است بر شرح دراماتیک یک وضعیت خاص عاطفی برای اشکان و نامزدش مریم از یک سو و درگیری ناخواسته رامین با آن که جدای از سرنوشت نهایی هانیه و دوستش، به یک ضلع پیچیده اثرتبدیل میشود.رفتارمبهم رامین بامریم وترغیب اوبرای تعقیب هانیه ودوستشکه قصددارندبه صحنهحادثه بازگردند، درساختاری که فیلمسازبرای اولین اثر بلندش انتخاب کرده به سختی جامیافتدکه البته ناشی از کمتجربگی او در استفاده از قابلیتهای روایت خطی در اثری معمایی است؛ اثری که میخواهد مدام ازکلیشههای این نوع روایت فاصله بگیرد ودر دل همین شیوه بارها آزموده شده، راهی را در پیش بگیرد که بدون افتادن به ورطه شعار و پرداخت عامیانه، به منشأ اصلی رخداد مکرر فاجعه در متن اثر بپردازد.